خانما از شدت قبیح بودن بودن رفتارش واقعا شک شدم، فقط تونستم اخم کنم و ایشون غذا رو گذاشت سر جاش.
آنقدری حالم بد شد بعد چند دقیقه تونستم خودمو جمع کنم که دیگه نمیشد چیزی گفت.
حالا آنقدر از خودشو دخترش. بدی دیدم که کلا رابطه رو قطع کردم.
فقط میگم نمیدونم همین یکی دو بار تو سال رو هم نرم یا برم.
ب نظرم هیچی نگو همونجا باید از دستش میگرفتی میگفتی این غذای اینه و میخام بخورم دیگه وقتی سادگی کردی هیچی نگو
بچه ها من یه جریانی پیش اومده خیلی سال پیش برا روز مادر هروقت روز مادر میشه یادم می افته برام تازه میشه آیا من کینه ایم؟
من همسرمم بهم حق داد، بگم نمیام می‌دونم چیزی نمیگه ولی تا یه مدت اوقاتمون تلخه.
با خودم یه بار میگم برم، یه بار میگم نرم.
به مادرممم نمیتونم چیزی بگم، چون بابام بفهمه همچین بی احترامی شده میگه درجا طلاق بگیر. بخاطر همون یه آدم عاقل اطرافم نیست کمکم کنه. گفتم درد و دل کنم اینجا ببینم شما چه نظری دارید.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
39 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز