2777
2789
عنوان

امیدوارم با حسرت زندگی نکنید🖤

114 بازدید | 0 پست

در ایام جوانی عاشق یه دختری بودم که دانشگاه هنر بود کنار امیرکبیر. میرفتم اونجا می‌دیدمش. خیلی زیبا بود. بی‌نهایت. فقط دوست داشتم بشینم نگاهش کنم. بعضی وقتا تو ماشین میشستیم حرف می‌زدیم. اولین بار بود عاشق می‌شم. اون ترم ادبیات هم داشتم و کلاسی که داشتم کلاس عرف ادبیات نبود.


استادمون کتابی رو معرفی کرد به اسم نوشتن با تنفس آغاز می‌شود و من شروع کردم نوشته‌های کلاس رو در رابطه با این دختر می‌نوشتم. خیلی دوستش داشتم. اون موقع زمان فیسبوک بود و تا دیروقت چت می‌کردیم و یه مدتی هم سر یه پروژه‌ای همکاری کردیم. درواقع همون پروژه استارت آشناییمون بود.


رابطه‌مون اونقدر از دوستی ساده فراتر نرفت چون اون هم احساساتی نشون نمیداد به اون صورت و در شرایط سختی بود زندگیش. من هم که هیچی بلد نبودم. نه ابراز علاقه بلد بودم نه هیچی. حتی نمی‌دونستم چجوری باید حرف بزنم. انقدر سخت بود که همه‌چی کمرنگ شد و بعد درسش رفت خارج و خبر ندارم ازش.


هنوز یادمه فقط دست هم رو می‌گرفتیم و راه می‌رفتیم. تا دانشکده‌ش میرفتم. برای اجراها می‌رفتم. حتی همراهش سر کلاس نشستم یکبار. توی سرما زمستون تا دانشکده فیلم میرفتم که یه مسیر کوتاهی رو باهم برگردیم. اونجوری که من اون حس رو تجربه کردم خیلی عجیب بود.


چقدر حس قشنگی بود و هنوز حسرت می‌خورم چرا عشق ورزیدن یاد نگرفتم و ندیدیم از خانواده‌‌م که یاد بگیرم. هرچی بود دعوا بود که اگه بلد بودم شاید اوضاع فرق می‌کرد. بگذریم. بیشتر تعریف کنم.


پیاده که می‌رفتیم یه هدفون می‌زدیم به گوشی یکیمون و آهنگ گوش می‌دادیم. اون اولین کسی بود که آهنگ‌های خاص گوش میداد و برای من میفرستاد. از انگلیسی تا فرانسوی. برای هم خیلی آهنگ می‌فرستادیم تا اینکه به این آهنگ رسید. عاشق کارهای این آرتیست بود و آهنگ Beautiful Tango رو فرستاد.


انقدر این آهنگ رو گوش میدادم که همه‌ش پلی میشد. صداش خیلی قشنگ بود ولی نمی‌خوند. دوست نداشت جلو آدما بخونه. فقط یکبار یادمه ۱۰ ثانیه از یه آهنگی رو خوند و من با شنیدن صداش دیوونه شدم.


حالا چی شد که همه این‌ها رو نوشتم؟ این آهنگ رو خیلی وقت بود فراموش کرده بودم که الان اسپاتیفای پخشش کرد اتفاقی و من رو برگردوند به اون دوران و اشک که از چشمام سرازیره و حس خیلی عجیبی دارم. 


انگار همه چی برای چند لحظه زنده شد و همه اون احساسات دوباره از من گذشت و اون حس دوست‌داشتن و عاشق شدن چقدر نزدیک بود. خلاصه اگه کسی رو دوست دارید یا از کسی خوشتون میاد این آهنگ رو براش بفرستید. باهم برقصید و دست هم رو بگیرید. تمام.



از عشق منم فقط حسرت موند….:)🖤

اشک هام در اومد با این متن….

فقط 19 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

۲.۴❤️ نه نمیشه تو ی زخمی که میمونه تو وجودم تا همیشه خوب  نمیشه جای اون تبر روی ساقه های ریشهه نیم من رفته و نیم دگرم آمده است هرچه  ترسیدم از آن آن به سرم آمده است گفته بودم که این عشق مرا میشکند یادت هست؟هرچه ترسیدم از آن آن به سرم آمده است مناز زمانی که جونتو به دروغ قسم خوردم برای رشته ام ی خواب راحت ندارم …دلم نمیخواست و نمیخواد رشته ام بهت بگم  ولی مجبورم کردی هنوز عذاب وجدان دارم منو ببین تورو ببین….🫠💔

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792