من دانشجوی ترم یکم و میخوام مرخصی بگیرم و برا کنکور بخونم چون رشتمو از اولم دوست نداشتم و با شرط اینکه اجازه بدن بخونم دوباره رفتم دانشگاه مامانم هی میگه شوهر پیدا کن تو دانشگاه برو امروز گفتم مامان من که میدونی دارم تلاش میکنم ازین رشته و دانشگاه دربیام نمیشع باکسی دوست شم اونم گفت مثل اینکه پسرا بهت رو نمیدن واس همین میخای درای بری یه دانشگاه دیگه پسر پیدا کنی
دلیل قبول نشدن تو رشته مورد علاقم عصاب خورکردنای مامانم بود
دیروزم گفت چای بیار واسم منم عوضش میام به پسرای کلاستون میگم باهات دوست بشن
یجور میگه انگار من کشته مرده پسرم
امروز اعصابم خورد شد گفتم تو به من تیکه میندازی مگه من خرابم بحثمون شد بعدش گفت دلت از دانشگاه پره بهت رو نمیدن چرا سر من خالی میکنی😐