دلایلم
مامانیه امروز از صبح رفته پیش مامانش گفتم منم بیام گفت نه تازه اونجا بودیم البته کیک خریده خونه مادر منم بعد شام میریم اما در هرحالتی همش دلش پیش مامانشه
اهل دود و دمه به شدت
به شدت زبون بازه طوریکه تو کاملا میفهمی فقط داره خرت میکنه تا بمونی
دروغ گوئه
بارها خیانت کرده
اما ظاهر موجهی داره کسی فکرشم نمیکنه همچین ادمی باشه البته مهربونم هست ولی خب بدی هاش پررنگ ترن
احساس میکنم هیچ جای زندگیش نیستم
فکر اینده پسرم و پدری که بدتر از شوهرمه نگهم داشته اما حالم خیلی تو این زندگی بده
دوسش ندارم