یک خونه سر کوچه خونه خاله امه
این آقا بنده خدا دعانویس نیست ولی بلده و کتاب های از پدربزرگش بهش رسیده و از پدربزرگش یاد گرفته
از اینها نیست برای کسی کار انجام بدن یا پول بگیرن
تا چند سال پیش بحث شده بود زن اون آقا گفته بود شوهرم بلده و کتاب داره ولی انجام نمیده
خانواده خاله ام از اون روز تا الان چند ساله پدرشو درآوردن برای امتحان مدرسه بچه هاشونم میرن پیشش به زور دعا براشون بنویسه یعنی از مغازه خرید میکنن میرن پیشش دیگه تا کارهای دیگه یعنی دیونه اش کردن
بعد خانواده خاله ام خیلی بهش اعتقاد دارن میگه هر دعایی مینویسه انجام میشه هرچقدر غیرممکن
بنده خدا برای هیچکس دعا نمینویسه حتی خانواده خودش اما خانواده خاله ام با اصرار و زور مجبورش میکنن
پسر خاله ام گفت همین روزهاست از دست مادرم و خواهرم بی صدا فرار کنه حالا ببینید