من عروس خوبی نبودم برات،همه کینه هایی که از پسرت داشتم سرتو خالی میکردم چقدر بهت بی حرمتی کردم چقدر اومدی خونمون با مهربونیت میوه خریدی وظیفه دانستم بهترین غذا رو برای من میذاشتی برای بچه هام بهترین چیزا رو میخریدی ،ولی بازم من کینه داشتم
الان که دیگه سرد شدی بی تفاوت شدی الان فهمیدم چه گوهری ازدست دادم از مادرم برام مهربونم تربودی
عروس خانواده کوتاه بیاید واقعا بسه آنقدر نامهربونی