شوهرم یه دخترخاله ۱۸ ساله داره که باباش به شدت زورگو هست و تحت تاثیر عقاید قدیمی بعد شب یلدا حرف افتاد بهم گفت برام خواستگار میاد منم دوسشون ندارم خیلی استرس دارم که یه وقت زنشون بشم و ..
گفتم خب عزیزم هر کی به دلت نبود جواب منفی بده استرس نداره که
گفت اخه بابام اینطوری نیست که ، بابام منو مجبور میکنه اصلا کاری به نظر من نداره مجبورم میکنه با پسری که اون دوست داره ازدواج کنم
منم یه خورده فکر کردم گفتم اگه کسی اومد و بابات تورو مجبور کرد ازدواج کنی مستقیم جواب منفی نده کاری کن پسره خودش بره مثلا توقعتو ببر بالا پشیمون بشه و ...
یه وقت حرفم شر نشه ؟ اخه خیلی دلم سوخت براش گفتم یه راهکاری بدم ....