اوپدم خونشون همش استرس میده انقدرم حرف میزنه که دیوانه شدم از دستش واسم یه ذره مادری هم نکرده برای زایمانام هم نیومده اصلاااا با این سن و سالش بازم خاله زنکیش هست اما بازم اومدم کادوشو بدم اما انقدر حرف میرنه سردرد شدم الان اومدم خونه یه نون کاملو خوردم اعصابم بهم میریزه پرخوری عصبی میگیرم چیکاررر کنم ای بابا خدا لنتش کنه
کاش کادو نمی دادی
فکر نکنم نیازی داشتند
یا نمیزادی
مگه چی میگه بنده خدا
من بدتر چیزی نمیخورم ناراحتم 😭
خدا نکنه چرا میگی خدا لنتش کنه اصن چطوری دلت میاد مادر مادره دیگه و احترامش واجبه چ خوب چ بد هر چند ک مادر بد وجود نداره
حالا مادرها لطف می کنن میان کمک دختر ولی بعد از ازدواج فکر نکنم وظیفه ی مادرتون بوده باید همسر دست تو جیب مبارک می کردن نیروی کمکی براتون می گرفتن
جایی که دوست نداری نرو منت هم نزار
نرو که نفرین هم نکنی
شما هم تحریک‌پذیریت بالاس
شما هم آرامش نداری
شاید یه جور مشکل اعصاب و روان ارثی
وگرنه میشه سکوت کرد تا طرف خودشو خالی کنه
قضاوتت نکردم ولی فرق خودمو با شوهرم می‌بینم وقتی یکی اعصابمونو خورد میکنه من مثل اسفند روی آتیشم اون میگه برام مهم نیس احساس میکنم من مشکل دارم وگرنه همون حرفا رو اونم داره می‌شنوه چرا مثل من حساس نمیشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز