عقدیم
دعوا میکنیم یا یه بحثمون میشه یا شب فلان ساعت منو میرسونه خونه
پدر و مادرش رو دخالت میده منم گفتم تو الان شوهر منی پسر بچه نیستی که همه چی رو میزاری کف دست پدر و مادرت
اونم رفته گفته زنم اینو میگه
پدر شوهر و مادرشوهرمم بهم گفتن ما دخالت نمیکنیم خیر شما رو میخوایم اگه چیزی میگیم
ولی اتفاقا خوشحالم شدم شوهرم رفت گفت زنم میگه دخالت نکنید بلاخره حد و مرزها باید مشخص بشه