سلام یساله عقدم تو این یسال روز خوش نداشتم مادر شوهرم خیلی دلمو شکونده و ناراحتم کرده ابرومو جلو همه برد خیلی ناراحتم هنوزم هرچی بشه نمیتونم ببخشم از وقتی که ابرومو برد با شوهرم همش بحث داریم بیشتر تقصیر خانوادشه وگرنه اول خوب بودیم
وقتی میرم اونجا بیشتر کارا با منه خواهر شوهرم میره اتاق درس میخونه در هم میبنده من هیچ بی احترامی نکردم ولی کلی بی احترامی دیدم
شوهرمم جرعت نداره چیزی بگه بهشون همش میگه درستش میکنم ولی درست نمیشه ،دیشب رفتیم جشن بعد سوار ماشین پدر شوهرم شدیم بعد مادر شوهرم گفت فردا سرمون شلوغه مهمون داره میاد برامون باید کلی کار کنیم من بعد چند دقیقه گفتم ببخشید منو برسونید خونمون فردا صبح کار دارم باید برم بانک بعد مادر شوهرم و خواهر شوهرم گفت بیا خونمون چرا نمیای بخواب اونجا گفتم کار دارم ناراحت شدن گفتن باشه همش منو بخاطر نوکری و کمک دادن میخان چیکار کنم به شوهرم چی بگم که بفهمه فک میکنه فکر الکی میکنم ولی خودم خیلی وقته فهمیدم😔