میخواستم برم خونمون صابخونمون دیدم همچین ضل زده بهم 😂گفتم خدایی چرا اینجوری نگاه میکنه
از مغاز اومد بیرون باز نگاه میکرد گفت سلام من رفتم جلو گفتم سلام جانم😂
گفت کاری نداشتم بعد اشاره کرد به مغاز داداشش گفت عه اینم رفت یه لبخندیم رو لباش بود😂
منم کل مسیر خجالت کشیدم از راهی که رفته بودم برگشتم😂
بنظرتون چرا اینجوری شد
من حس میکنم میخواست منو به داداش نشون بده
صاحب خونمون یه خانمه ۳۳سالس مغازه ارایشی بهداشتی داره برادرشم مغاز بغلش عکسی داره