قبلا بم میگفت تنهایی جایی نرو.باهم میریم.روم حساس بود الان ی مدته انگار نه انگار میگم میخوام برم فلان جا میگه به سلامتی.از بس مراعاتش کردم گفتم تو کار داری من با مترو میرم یا صبح بیدارت نمیکنم و....عادت کرده.بعد چند هفتس هرروز جمعه صبح ساعت ۷بیدار میشه که بره نذری های رفیقشو باهاش پخش کنه.شب قبلشم میره به دستور رفیقش براش چیزای نذری میخره.اون وقت من دیشب بهش میگم صبح میخوام برم جایی فقط گفت به سلامتی نه گفت باهم بریم نه چجوری میخوای بری و....بعدم گفت من صبح میخوام بخوابم امروز صبح زود بیدار شدم.دعوام شد باهاش گفتم تو اینجوری برا رفیقات برا من اینطوری هستی....کلا دیگه نسبت بهش سرد شدم .شما با همچین ادمی چجور برخوردمیکنید؟حالم ازش بهم میخوره دیگه نه حمایت مالی نه عاطفی هیچی ازم نداره
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.