خانومای عزیز من به همراه پسر ۵ ماهه ام و همسرم دیروز خونه مادرشوهرم بودیم و خالش اینا هم بودن من بچم شیرخشک میخوره از عمدم نیست دیشب مادرشوهرم به بچه شیر که داد بعدش گفت شیر بابات حلالت که من بعدش گفتم مادر اینهمه سختی میکشه و زحمت اخرشم شیر باباش حلالش و اون اصلا تا حالا دست به دسشویی شماره ۲ نزده ولی تا الان خیلی ناراحتم که منو بی ارزش کردش جلوی جمع و مادر بودنمو زیر سوال بردشما بودید چیکار میکردید همسرم هم برای دفاع ازم هیچی نگفت ایا بازم میرفتید خونشون یا نه کلا چیکار میکردید و چه جوابی میدادید این درددل نیست کمک خواستن برای حل،مشکلمه روح و روانم نابود شده شما بگید من ممکنه یهو برم وسط تاپیک چون بچه دارم و ممکنه بیدار شه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ببین فقط یه نصیحت خواهرانه بهت میکنم به هیچ وجه آدمی که اذیتت میکنه روح و روانتو داره نابود میکنه توی زندگیت نگه ندار لازم نیست هر مناسبت پاشی بری لازم نیست هر ماه بری بهش سر بزنی هر هفته بری بهش سر بزنی رفت و آمدتو کم کن آدم سمی رو از زندگیت حذف کن خودتو نابود نکن
وقتی پیام دادی و جوابتوندادم بدون ترجیح دادم بامغززنگ زده ات بحث نکنم چون فهمیدم با خوک نمیشه کشتی گرفت پس پیام ات بی جواب موند بدون از چیه ...