2777
2789
عنوان

صحبتای شوهرم

297 بازدید | 16 پست

سلام

من 25سالمه و همسرم27 سال سن دارن

سه ساله عقد هستیم

من توی مرکز شهر زندگی میکنم با خانواده، همسرمم با خونوادشون شهرستان های اطرافمون که نزدیک به1 نیم راه هست


من یکی از شرط های ازدواجمم این بود که همسرم بیاد شهرما برای زندگی( منزل مجزا دارن)...

همسرم توی بانک کار میکنن و منم فعلا شغلی ندارم ولی تا یکسال دیگه سرکارم

مشکلی که وجود داره، پدر ایشون فوت کردن و مادرشون تنها هستن که سنی هم ندارن و جوونن ( ۲ پسر دارن و ۲ دختر)

همسر منم پسر بزرگه هست

الان دور کارای انتقالیشه همسرم

تاالان چند بار بهم گفته مادرم اینا تنها میشن و نگرانشونم، چیکار کنم، کاش یه خونه دیگه هم بود اونجا اینا هم میومدن و میگه چون مرد ندارن تنهاهستن و و و...

بنظرتون چیکار کنم چطور باهمسرم حرف بزنم که این فکرارو نکنه واقعا چون ناراحتم و به هیچ عنوان نمیخام برم شهرستان و نمیخام که وابسته بشه به مادرش تااین حد که داره به این فکر میکنه ومیگه کاش خونه ی دیگه ای هم بود مادرم بیاد پیش خودمون

اینم بگم مادرش مثل یه مرد داره خونه و زندگیشو میچرخونه، ماشین خونه و ...خلاصه بگم یه زن کامله

من واقعا ناراحتم و سردرگم که چطور با شوهرم حرف بزنم ....

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خب همچین زنی کنترل زندگیشو میده دست پسرش بیاد شهر شما؟مسلما خیر 


همسرت فقط خودشو اذیت میکنه

وقتی میام نی نی سایت ی صلوات شمار دستم میگیرم و با نام و یاد خدا شروع میکنم ب صلوات فرستادن😁                
هیچی نگو.هرچی بگی اینجور برداشت میکنه که میهواد منو از خانوادم دور کنه.نه تایید کن نه مخالفت.بزا کار ...

اخه الان کلی پیام داده چیکار کنم بنظرت وفاان و به امان

باید حرفی بزنم یا نه؟ چی بگم واقعا من به شما پناه اوردم

هیچی نگو.هرچی بگی اینجور برداشت میکنه که میهواد منو از خانوادم دور کنه.نه تایید کن نه مخالفت.بزا کار ...

میشه کمکم کنین شما لطفا؟ اگر وقتتونو دراختیارم بژارین یک دنبیا ممنونتون میشم


ما هم همچین شرایطی داریم ما تهرانیم و مادر و خانواده همسرم شهرستانن و پدرشوهرم توی دوران عقد ما فوت شدن شوهر منم پسر بزرگ بود ولی خب یه پسر ۲۸ ساله هم توی خونه بود ولی ما از اول تصمیم گرفتیم بعداز خونه خریدن برای خودمون یه خونه هم برای مادر همسرم بگیریم که بیان نزدیک و خیال مون راحت بشه و واقعا داریم تلاش میکنیم با پول خودمون برای مادر همسرم نزدیک خودمون یه خونه بگیریم که فاصله زیاد نباشه و بتونیم بهشون دسترسی راحتی داشته باشیم 

ما چند بار موقعیت مهاجرت عالی داشتیم ولی هر دو از لحاظ احساسی نمیتونیم دوری خانواده هامون رو تحمل کنیم و هرچی هم سن مون بالاتر میره بیشتر متوجه میشیم که نباید ازشون درو بشیم چون واقعا در سن های بالاتر بیشتر به ما نیاز پیدا میکنن الان ده سال از زندگی مون میگذره من ۳۸ سالمه و همسرم ۴۳ سالشه همه فکرمون خانواده هامونن

عزیزم 

منم تقریبا عین توئم و بنظر من هیچوقت همین مسئله ای حل نمیشه

شوهرم اومده شهر من و شهر خودش ک روستا بوده و کوچیکه جدیدا اسمش گذاشتن شهر فاصلش 45دقیقه‌س

و همیشه همین بحث رو داریم با این تفاوت ک پدرش زندس و سر کاره و کارمنده همش میگ باید پیش خانوادم بودم چی میخوام اینجا و اینا ... شغلش ازاده

یچیز بگم این تفکرشون تا ابد باهاشونه با اینکه الان من دوسالو نیم میگذره همیشه مث روز اوله و همیشه بحث داریم دعوا و...

بنظر من کلا ادم نباید با کسی که حتی چند کیلومتریش فاصله داره ازدواج کنه مگه اینکه خودش بتونه بره کنار خانواده شوهرش 

چ بگم والا 

میشه کمکم کنین شما لطفا؟ اگر وقتتونو دراختیارم بژارین یک دنبیا ممنونتون میشم

بگو عزیزم ماشالا مامان یه زن قوی و مستقله.از پس خودش برمیاد.مشکلی هم باشه یک ساعت چیزی نیس هر ساعتی باشه باهم میریم کمک میکنیم.بیا طبق برناممون عمل کنیم فعلا بعد اگه دیدیم جواب نمیده یه فکر دیگه میکنیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز