مجبوربودیم نمیتونسیم اصلا آخه اون زمان مثل الان که نبود الان خیلی راحترشده همه چی من خودمم خیلی ترسوبودم همش میترسیدم یکی ماروببینه حالاانگارببینه چی میشه ماخیلی روزای سختی روگذروندیم بعضی وقتا میشینیم باهمدیگه تعریف میکنیم وفقط میخندیم به کارای خودمون