من كم كم خودمو كشيدم كنار حالا مدام خاطرات اون مهمونيا رو ميگن
من شوهرمم ميگفت نگير خود ديوانم ميكردم
عروس جديد كه اومد
شروع شد
تمسخر من
كفش ميخريدم واقعا شيك و جداي از اون مارك
جاريمو خواهرشوهرم مسخره ميكردن
ميرفتن تو حياط مينداتن تو پا كفشو ميخابوندن وبعدم پرت ميكردن يه ور و مسخره اين چه اشغاليه خريدي😶اينا نمونه هاي كوچيكيش بود