با داداشم دوروز پیش روبوسی کردم حرف زدم که تمومشه بره
از دیروزم فهمیدم خالم حرفا میاورد میبرد،اعصابم بهم ریخت
به دروغ
الانم مامانم زنگ زد زنداداش حال بچه رو بپرسه(پای برادرزادم شکسته)منم گوشیو گرفتم باهاش حرف زدم
فکر نمی کردم اینجوری گرم جواب بده
صبح خالم بهم پیام داد هرچی دهنش درومد گفت،گفت تو مشکل داری،خواستم بهش ثابت کنم با ادم درستش بلدم چطوری رفتار کنم
درکل از خوشحالی زیاد بغضم گرفت🥲کاش از اول نمیذاشتم خالم بینمون فاصله بندازه..
چی گفته بود
ازین به بعد بیشتر حواستو جمع کن برای برادرت وزنداداشتم روشن کن که اونام به دامش نیوفتن متاسفانه بعضی از افراد چشم دیدن روابط خوب بین اعضا خانواده ندارن فقط باید ازاینجور شیطان ها دوری کرد
بعضی از فامیل ها مخصوصا خانم ها بیشتر به خاطر فضولی و سرگرمی و این طور چیزها، تو روابط افراد فامیل دخالت می کنند و نظر میدند و حرف ها رو منتقل می کنند. کمتر پیش میاد نیت خیرخواهانه داشته باشند. از سر بیکاری و برای سرگرمیه. تو جمع اونها باید بیشتر شنونده باشی. من هم یه زندایی دارم با دوتا دختراش تمام روز کارشون همینه. تمام حرف ها در مورد کار و زندگی دیگران و فضولیه
چه عجیب
چرا خاله ات میخواد میونه تو و برادرت خراب باشه؟
قشنگ به روش بیار شناختش
دریشب که فهمیدم،بابام گفت هیچی نگو
فرداشب،شب یلداس بزار بیان برن
بعد تو مکان و زمان درستش خودم گلایه میکنم
تاپیک دیروزمم هست قضیه اصلیش چی بود دیروز(عنوانش زدم بین ته چین و قورمه سبزی موندم)
بعد امروز صبح پیامم داد هرچی خواست گفت
من دیشب قرص خورده بودم شانس اوردم نمردم،منگ بودم اصلا نمیفهمیدم چی میگن بقیه
بعد فکرکرده من از قصد اینجوری رفتار کردم
