سلام به خانم های زیبا ، روزتون روشن باشه
من یک دوستی داشتم زمان دانشگاه که یک خواهر کوچیک تر داشت
خواهرش الان ۲۵ سالشه
مرداد ماه براش یک خواستگار پیدا میشه و خلاصه زنگ میزنن و قرار خواستگاری میذارن
چون دوست خانوادگی بودن خیلی حرف از ازدواج نمیشه توی اون مهمونی و بیشتر قرار یمذارن که عروس دوماد آشنا بشن
عرؤس و دوماد هم باهم دوست میشن و خلاصه برو و بیا😁
بعد هرچی صبر میکنم میبینن خانواده داماد پا پیش نیمذارن . شهرشوندهم کوچیک بودن و اصلا قرار بر دوستی هم نبوده فقط قرار بوده آشنا شن
خلاصه چندین بار با گوشه کنایه میگن آقا حداقل بیاید حرف هامونو جد بکنیم ، نشه شیش ماه بگذره یهو بگید تفاهم نداریم خدافظ☹️
دوماد هم گفته من قصد ازدواج ندارم و از ازدواج میترسم😂میخوام دوست بمونیم باهم
خلاصه از اونا اصرار از اینا انکار...