شوهرم پدر ندارن با بدبختی و خون دل خوردن هم جشن عقد گرفت و هم جشن عروسی
شوهرم از لحاظ خانوادگی و مالی و فرهنگی با خانواده من خیلی متفاوتن
جشن عروسیمون خیلی شلوغ بود و تالار تاپ نبود اما کلیت عروسی خوب بود و ....
دیشب فیلم عروسیمون آماده شده بود و شوهرم گفت بزار خانواده ت ببینن
چند روز پیش برادر زاده م جلوی شوهرم گفت شما تو اخبار اعلام کرده بودین عروسیتونه که آنقدر شلوغ بود
دیشب داداشم گفت مگه دهات بود که آنقدر جمعیت دعوت کردین و ....
خانومشم گفت آدم یه جشن خوب بگیره نه چند تا جشن مزخرف
خیلیییییییی ناراحت شدم که خانواده برادر من اینجور شوهرمو خورد کردن، بنده خدا هیچی نگفت اما میدونم ناراحت شد
البته شوهرمم از روز اول حس بدی نسبت به داداشم داشت
داداشم تو فاز پولداری و خیلی بالا بالا فکر میکنه، من که با شوهرمم اختلاف داشتم داداشم بهم گفت ما با این وصلت خیلی خودمو آوردیم پایین، نباید به این ازدواج میکردی 😓