تجربه من:
بارداری اولم تمام دردای دنیا مال من بود
درد واژن لگن کمر دنده ها دستا پاها حتی کف پا حالت تهوع شدید ورم وحشتناک تنگی نفس وحشتناک مسمومیت بارداری و افت شدید پلاکت خون و هزاران مشکل دیگه واقعا جای از بدنم نبود که درد نداشته باشه
از ۳۰ هفته دیگه تحملم تموم شد شبو روز میگفتم خدایا خلاص شم یا بمیرم یا بچم دنیا بیاد
دکترا از ۳۵ هفته میگفتن ختم بارداری بخاطر مسمومیت باردارب که خطرناکه ولی میگفتن ریسکه بچه نارس میشه هر بار میرفتم برا زایمان بستری شم یه دکتری بود که مخالفت کنه
خودم لحظه شماری میکردم برا خلاص شدن
اخرش ۳۶ هفته و ۶ روز زایمان کردم بچم دستگاه نرفت اما خیلی لاغر ضعیف کوتاه بود و زردی وحشتناکی هم گرفت و چندین بار بخاطر زردی گذاشتمش دستگاه خیلی اذیت شدم خیلی زیاد
هنوز که هنوزه این بچه ضعیفه اسکلت ضعیف ظریفی داره و رشدش خوب نیست و مطمینم در اینده هم بچه ضعیف و لاغری میشه
و واقعا پشیمونم
برا بچه دومم گفتم هر چی به سرم اومد باید ۳۸ رو تموم کنم برسم ۳۹
تحمل کن مثل من نشی