بچه ها، من افسردگی شدید گرفتم و دکتر بهش گفته که مقصر بوده ... نه تنها قبول نکرد گفت تو از خونه بابات اینجوری بودی حتی رعایت هم نمیکنه... من قرص میخورم به جای اینکه همراهم باشه همش اذیت میکنه یا دعوا راه میندازه.... مثلا حدود دوماه پیش انقدر منو اذیت کرد زنگ زدم مامان باباش اومدن... هر چی بحث داشتیم گفتم و گریه کردم. مادرشم کم نذاشت همه چی به من گفت ... بعد عاقا گفت باید عذرخواهی کنی بری پیشش ... زنگ زدم که برم مشهد بودن پیام دادم زنگ زدم مادرشوهرم برنداشت ... خلاصه یک ماه گذشت منم حالم بد ... از یه طرف سرما خوردم و .... تا همین شب یلدا شد گفتم بریم خونه مامانت .... همه چی خوب بود، من حتی دسر درست کردم ببرم ... یهو از در اومد با عصبانیت که تو چرا تو این یه ماه نرفتی و تو دروغ گفتی چهار بار زنگ زدی یکبار زنگ زدی... تو گفتی به خواهرم صبح زنگ زدی شب زنگ زدی .... گفتم من ک الان دارم میام ... شاید اشتباه گفتم گفت نه تو دروغگویی متوهمی ... بعد به مامانم بد و بیراه گفت 😔😔بچه ها موندم چیکار کنم ... خسته ام
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.