عکسای شب یلدا فامیلای شوهرمو دیدم همه باهم رفت و آمد دارن فقط ماییم که با هیچ کدوم رفت و آمد نداریم بخاطر اینکه من خیلی حساسم یکی بهم چپ نگاه کنه میشینم هزار داستان براش میسازم تو ذهن خودم و روزها غصه میخکرم یه حصار برا خودم ساختم که فکر میکنم اگه ازین حصار دربیام صدمه میبینم بیچاره بچم بیچاره شوهرم من خیلی ادم بدیم؟اره؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اسی جان خودتو تغییر بده.. دنیا اصلا ارزش نداره.. آدم از چند دقیقه بعدشم خبر نداره... شاید فردایی نباشه.. حیفه .. هم خودتو آزار میدی و هم شوهر و بچه ات رو