نمیدونم الان راضین که دارم اینارو میگم یا نه
ی زوجی بچه دار نمیشدن و تصمیم گرفتن که ی بچه رو به سرپرستی بگیرن ، اون دختر از آبادان بود و پدرمادرش تو تصادف فوت کرده بودن و زوج مهربون شمالی (آشناعه منه اون دختر الان وکیله)
اون دختر واسم تعریف میکرد هروقت مادر پدرم میخواستن دعوا کنن باهم بابام میگفت خانم ما اتاق داریم بیا بریم تو اتاقمون هیچوقت جلوی من دعوا نمیکردن و درو میبستن و با صحبت کردن باهمدیگه مشکل حل میکردن
خیلی خوبه که نمیذاشتن به داد وبیداد بکشه
لطفا شما ام همینکار بکنید ، آرزو دارم وقتی ازدواج کردم همینکار بکنم