به خدا حقم این نیست خدا اینقد بلا ب سرم بیاره
خیلی زجر کشیدم تو زندگیم ،،،قتی باردار بودم
بارداری پر خطری داشتم هر سه روز همش سونو میدادم ،یه بار اب دور بچم کم بود یه بار بچم میخواست بیوفته سرکلاژ کردم ،یه بار وزنش کم بود، تا آخر روز ک اتاق عمل رفتم بالا میاوردم و اذیت بودم😔میخواستم بمیرم ۱۴کیلو کم کرده بودم تو حاملگی ،،،بعد ک بدنیا اومد تا سه ماهگی شبا نمیخوابید تا خود صبح ناله میکرد ،،،یه روز قبل چهارماهگی دکتر بردیمش گفتیم چرا نگاهمون نمیکنه فرستادمون تهران دکترا معاینش کردن همه گفتن چشمش سالمه ولی نمیتونه ببینه نگاه نمیکنه😭 ممکنه از مغزش باشه بردیمش مغزو اعصاب نوار مغز ازش گرفتن گفت مغزش کند کار میکنه ،گفت ام ار ای بگیرید ام ار ای گرفتیم گفت مایع سفید دور سرش کمه باید زیاد بشه ک رشد کنه مغزش🥲اگع کمتر بشه دیگه کاری نمیشه کرد،،علائمش اینه نمیتونه گردنشو نگه داره ،نمیبینه ،بچم دنبال صدا میگرده سرشو هعی اونور اینور میکنه اما نمیتونه مامانشو ببینه😭پاهاش میلرزن ،یهو میپره سفت میشه بدنش،،،،،و بدنش شله