نمیدونم به کی دردمو بگم
از یه طرف میگم دعوا راه بندازم اصلا چی بگم چجور ثابت کنم
والا بخدا دیوونه میشم چیزی هم میگم شوهرم میگه مگه گشنه موندی
پدر و مادرم هم یکم میدونن اما چی بگن
من قبل ازدواج خبر نداشتم حتی تو نامزدی هم تا این حد نمیدونستم
شوهرم همراه پدر و برادراش کار میکنن
یعنی شوهرم و برادرا کار میکنن و سرمایه اولیه از باباش بوده
حتی پولشون هم یکیه و حقوقی ندارن تا این حد
برادر بزرگه ۴ تا بچه داره و تقریبا هر سال ۵ ۶ دست واسه هر بچش و خانومش لباس میخره خیلی ولخرجه الکی الکی خرج میتراشه از پول شراکت هم برمیداره
برادر بعدی هم ۲ تا بچه داره به اندازه برمیداره
شوهر من هیچی برنمیداره چی بشه چند ماه یک بار چند میلیون
اصلا حتی جونش نمیکشه پول خورد و خوراکمونو بگیره بره خرید
میگه جیزی نیاز داشتی بگو بابام بخره
تو یه ساختمونیم یه انباری هست اکثر چیزارو میزارن اونجا
یسری چیزارو هم میگم میخرن
ولی خب همه چی رو نه میشه گفت نه میگیرن
گاهی انقدر خجالت میکشم حد نداره
خودش هم نمیره بگیره دعوا میکنه
از هر روشی بگیر استفاده کردم فایده نداشت
یه یه هفته حتی بیشتر نه رفتم چیزی بگیرم نه از انباری برداشتم بدتر خودم گشنه موندم
یا لیست دادم دست شوهرم با هزار منت نصفشو خودش خرید بفپقیه لیستو هم داد باباش بخره😂
بخدا اصلا موندم
مهمون بخواد بیاد زنگ میزنیم بابا واسمون مرغ بخر میوه بخر
اون شب میخواستم کیک بپزم شکرم تموم شده بود
رفتم خونه مادرشوهرم گفتم شکر بدید شکر خودشونو دادن
اصلا خود پدرشوهرمم دیگه یه لحظه هنگ کرد 😂