طبیعیه منم محیط بیمارستان بهم حس تنهایی و بی پناهی میده
یادمه ۸ ماهه حامله بودم بخاطر افت ضربان جنین بستری شدم. همسرم با پرستارها هماهنگ کرد چون بخش خیلی خلوت بود رفت غذا و تنقلات گرفت اومد یه اتاق خالی بود رفتیم نشستیم به خوراکی خوردن و حرف زدن تا ۲ نصفه شب. یادمه وقتی پرستار صدام کرد گفت بیا شوهرت اومده بال درآوردم