یکی مثل شما یکی مثل مادر من خونه ب اون بزرگی ول کرده رفت نشسته خونه داداشم حالا داداشمم اصلا مهمون نواز نیست مادرمم میگ هرکس دلش برام تنگ شد خودم میرم خونش ...
وقتیم میاد اینقدر جلو شوهرم بد خانوادشو میگ ک نگو همش باید براش خم راست بشم اونروز اومد خونمون دید مریضم ول کرد رفت یه جای دیگ نکرد به سوپ درست کنه برامم اصلا دلم پر ازش بابام خدا بیامرز باز وقتی بود بهتر جمع بودیم مادرم اصلا مارو جمع نمیکنه
ما دیروز رفتیم شهر مامانم اینا دوساعت فاصله اس دیشب خانه مادرشوهرم بودیم امشبم قرار یود خانه بابام ایناباشیم شیطنت بچه هارا بهانه کرد ما را اورد خانه همین جوریه تاسوعا وعاشورا هم همین کار ها کرد ایام عید وسیزده بدر فقط بخاطر بچه هام دارم زندگی میکنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز