دیشب یلدایی بودیم خونه مادربزرگ شوهرم من بخدا لباسم از زیر زانوم بود و موهامم کامل تو اصلا اخلاقی ندارم بخوام آرایش غلیظ بکنم یا موهام بذارم بیرون خودم خیلی سنگی رنگین نشستم تااخر بعد شوهرم اومدیم خونه میگه نه لباس تو خوب نبود کوتاه بود لباس عمه هام میدیدی که چطور بود قشنگ بلند حواسشون جمع بود زودشالشون مینداختن رو پاهاشون نمیذاشتن وسط پاهاشون دیده بشه بعد منی که بخدا تمام شالم رو لباسم بود واصلا دختر سبکی نیستم برام زور میاد یا میگه تو چرا روبروی شوهر عمم نشستی جا قحط بود همون اول برو جاتو بگیر درصورتیکه خودش میدونه جا نیس مدام منو بابقیه حتی خواهران مقایسه میکنه که اونا لباس پوشیدنشون خوبه تو بلدنیستی بعد انتظار من بگم چشم تاحالا چندین بار اعتراض کرده گفتم چشم ولی واقعا دیگه نمیکشم منم لج کردم که به تو مربوط نیس همینکه هس من بیشتر ازاین بلدنیستم میگه نه تو همش فک میزنی حق به جانبی اشتباهتو قبول نمیکنی من وقتی اشتباه نکردم چطور قبول کنم ؟؟؟؟؟😤😤😕