خواهرشوهرمنم بهم گفت خدانکنه که منم مثل تو دیابت بگیرم.....
منم مریض نبودم فقط تو دوران عقد از فشار واسترس گاهی سردرد میشدمو خون دماغ .خواهر شوهرم ب شوهرم گفته بود زنت مریضه وفلان بالحن تمسخر ...بچه ها خودش الان تو سن هفت سال و پونزده سال قند و چربی و هزارتا مریضی گرفتن ...ی مدت بعدشم تهمت زنا بهم زد دوساله ک آتیشی افتاده تو زندگیش هرروز خدا تهمت میشنوه ازشوهرش زندگیش شده جهنم ..ایا همه کارماست هرچه کنی ب خود کنی
هرکی میرسع ب دخترمنم میگه مریضه مشکل داره نمیتونه پاهاش بی جونن دلم میشکنه ولی نمیتونم چیزی بگم دهنم قبل میشه زنعموم بهم گفت تو حتما ب کسی چیزی گفتی طعنه زدی خدا بچتو اینجوری کرده ما ب تو طعنه نمیزنیم ک سرمون بیاد خیلی دلم میشکنه از حرفاشون 😔
منم یه کوچولو چشمم انحراف داره دوستم گفت اگه خواستگارات بفهمن انحراف داری ول میکنن میرن منصرف میشن دلم شکست راستش مگه دست من بوده؟؟
ولی یه ماهه دیگه عمل می‌شم امیدوارم خوب بشه کاملا 🫠
ای خدا عزیزم ابجیم دیابت داره من بخاطر دیابت ابجیم پیر شدم بخدا یهو بیست کیلو کم کرد مهمونی نمیومد می‌گفت همه مسخرم میکنن من چقد پا به پاش داغون شدم همش میگم کاش من اینقد احساساتی نبود مثل خواهرم شوهرم سنگ بودم اون خیلی حالش خوبه بخدا حسرتشو میخورم خواهر شوهر بزرگم بستر بیماری بود داشت میمرد بخدا کوچیکه فقط فکرش این بود نمیره که عروسیش تموم بشه .مادرم گفت حق داشته خب تازه عروس آرزو داشت عروسی بگیره .میگم من چرا لعنتی این جوری نیستم خواهرم این جوری باشه من فکر عروسی
منم داداش ندارم بعد هم خودم هم همسرم هم مادرم ومادر شوهرم می‌خواستیم بچه اولم پسر بشه
جاریم زایمان کردپسر منم تازه بارداربودم مادربزرگ جاریم گفت بچت دختره فکر نکن میایم برا نوه ام خاستگاری دخترت و اینکه گفت تو نمیتونی پسر بیاری😐
خودم چقدر ناراحت شدم همسرم ناراحت شد چقدر گریه کردم
رفتم سونوگرافی گفت پسره بعد ازاونم بچم دوباره پسر شده ولی نوه های خودش و عروسش پشت کله هم دختر شدن
حالا من منتظرم خونه بخرم اقدام کنم برا دختر😍
