خواب دیدم
با دوست صمیمی دوران مجردی قراره بریم کربلا و رفتیم که سوار اتوبوس بشیم گفتن الان اتوبوس حرکت نمیکنه و ممکنه طول بکشه تو این تایم من به دوستم گفتم میرم خونه و هرموقع خواست حرکت کنه باهام تماس بگیر تا بیام
و همانا اتوبوس حرکت کرده و یادش رفته بود باهام تماس بگیره و راه افتاده بودن بعد زنگ زدم گفتم دیگه حق نداری بامن ارتباط بگیری و اینا
هرچیم به پدرم اصرار کردم بیا با ماشین منو به اتوبوس برسان محل نذاشت و خوابید
و من موندم و حسرت جا ماندگی از زیارت کربلا
وقتی بیدارشدم نماز صبح خوندم
ببخشید طولانی شد