کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

اینا مادرن؟؟

این چیزا به کنار 

زخم و اسیبهایی که به روانمون زدن هرگز رهامون نمیکنه 

😭😭😭😭

نه شوهرم عمل کرده مادرشوهرم ناحق نفرین میکنه و زخم زبون میزنه که الهی پاپیچ خودش بشه فقط

گلم اگه خواهر نداشتت مثل خودت خوش قلب بود که غصه اونم میخوردی 

اگه سیاه قلب و بد ذات بود ،الان از دست سه نفر آسیب دیده بودی ،

نظر منو اگه بخوای میگم خدا بهت  رحم کرده 

مادرت مثل مامان منه😓😓😓😓😓

منم پدرم فوت شده از بچگی همه چیزایی رو که گفتی تا حدی چشیدم اما درد من ازین جهت  بالاتر بود اینکه بابام خیلی خیلی پولدار بود اما چون بعد فوت زن اولش اومده بود مادر منو گرفته بود و ما بچه های زن دوم بودیم داداشای بزرگترم که کلی هم تسلط داشتن وکالت تمام مال و اموال دست شون بود بعد فوت بابام و ما در شرایط سختی بودیم و از ارث و ثروت بابای خودمون محروم بعد دخترای اونا و بچه هاشون همه جووووره تو رفاه . من مداد رنگی نداشتم میرفتم مدرسه همش از بچه ها می‌گرفتم و دفتر نداشتم بعد اونا ثروت بابام رو بلوکه کرده بودن و برای بچه های خودشون تولد می‌گرفتن ک همهههه رو دعوت میکردن مارو دعوت نمیکردن ک من یادمه بچه هاشون میومدن پیش ما پز میدادن که ما یه شمعی گرفتیم که روشنش میکنیم آهنگ می‌زده و من چقد خودمو میذاشتم جای اونا در حالیکه اگه بابام زنده بود از همه اونا بالاتر می‌بودیم من همیشه حس ت یه تولد ساده داشتم 

من راهنمایی بودم، داداش کوچکترم ابتدایی، مامانم برادر بزرگترم رو فرستاد مداد رنگی خریددو بسته یکی جنس خوب یکی جنس ضعیف.... وقتی اومد دیدم مامانم میگه خوبه رو بده به داداشش بده رو بده به این دختر، این دختره مداد رنگی برای چیشه.. 💔امان از پس دوستی و تبعیض

بچه ها داستانهای غمگین خیلی هاتون رو خوندم ...زخمهایی که بهتون وارد شد.....تروماهایی که هیچ وقت شاید پاک نشه از روان و ذهنتون

شما تو سرنوشتتون نقشی نداشتین متاسفانه 

ولی با این وضع اقتصادی و اینده و...اگر شرایط بچه دار شدن ندارین هرگز بچه ای رو بدنیا نیارین 

چون اونها هم این چرخه معیوب رو باید مثل شما ادامه بدن .....

من مشکلم نداری و بی پولی نبود من بی محبتی بود، از اونجایی که مادرم، با مادرشوهر خواهرشوهر زندگی می‌کرد خب سختی داشت، دلش پر میشد منو که بچه بودم می‌برد حموم اونقدرررررر میزد💔خب من بچه مگه چی می‌فهمیدم. 

تواین سرما بچهام کاپشن کلاه ندارن هروز هم مریضن ازدیوار هم نتوستم بگیرم پولم نرسید

منم تومدرسه همیشه مانتو کهنه با دمپایی میبوشیدم.چادرمو در نمیاوردم که کسی نبینه. الان خداروشکر همه چی زندگیم تغییر کرده 

همیشه برای برادرام دعا می‌کرد و میکنه ولی برای من نه.... پس دوستی و عروس پرستی منو کشته، یکبار داداش و زنداداشم بحثشون میشه، زن داداشم میگه چرا خواهرت میره خونه ی مامانت، یک روز رفتم خونه ی مادرم. دعوا کرد و گفت نیا اینجا چرا میای، بلندشو برو خونت💔خب مگه من کجا رو دارم دعوامیکرد نیا تا زنداداشم با داداشت دعوا نکنه

چقدر بچه ها لباس رنگی و قشنگ میپوشیدن... منو که اصلا خرید نمی‌برد خودش میرفت ارزونترین هارو اونم هرسالی دو سالی یه بار می خرید..... یا لباس رنگ روشن نمی‌خرید، می‌گفت تو دختری!!! کلا بلدندفقیرانه زندگی کنند زن عموهایم که دوبرابر ماجمعیت داشتند و وضعمون هم تقریبا یکی بود ولی اونقدر به دختراشون میپرسیدن، من یک دختربودم ولی اونا سه تا دختر

عزیزم بیشتره حرفاتونو خوندم بنظرم فراموش کنید چون ما تو گذشته هر کدوم به نحوی اذیت شدیم،یادآوریش انگار که چاقویی که خوردی رو دربیاری و دوباره فرو کنی تو شکمت

حالا مادر من یزیدی بود برا خودش بی احترامی نبود که به مادربزرگم نکنه جلو چشم ما اداش رو در می آورد احترام نمی ذاشت آبروی پدرم رو می برد که چرا برای مادرت شلوار خریدی مادربزرگم زن زیبا و غریبی بود از سه تا پسرش فقط پدرم رو  دوست داشت الان مادرم چپو راست احوال مادر شوهرمو می‌پرسه دلم میخواد عین خودش باشم و رسواش کنم که تو مادر شوهر حالیته

الان همون طور فرق میذاره، خب چکارکنم من دخترم..... مگه دست منه.... کلا پسر پرستن، دختر رو نمی‌بینند 💔اهمیت نمیدن.... خوش به حال اونایی که مادر خوب دارن