مام سقف خونمون چکه میکرد زیرش قابلمه میزاشتیم
[QUOTE=364901292]وسط کلاس من و یه دختر دیگه رو صدا کردن ببریم دفتر بهمون پارچه مانتو دادن با همون نایلون اومدیم کلاس ...[/QUOT
به منم میدادن ،انگار یه تیکه اتیش میذاشتن کف دستم اینقدر متنفر بودم حاضر بودم بدون کفش باشم ولی بقیه نبینن از دفتر چیز میز میدن بهم
از نوزادی منو برای پسر داییم نشون کرده بودن حالا پدر پسر دایی مولتی میلیارد ...
وقتی میومدن خونمون لباس نداشتم بپوشم
ی سارافون سوراخ سوراخ میپوشیدم
هعییی
به خاطر هرچی که فکر کنی تحقیر شدم
همین چند وقت پیش خواهر نامزدم (قبل از نامزدی ) بهم گفت گداگشنه 💔 بهم گفت هیچی ندار 💔
چه روزا که از استرس پول و بدهی با گریه خوابیدم
از همون بچگی استرس نداری تو جونم بود
چه لباسای کهنه ای که چند سال پوشیدم
بی‌خیال ولش کن 💔
روز که تخم مرغ شده بود کیلوی ۶۰۰ من خیلی گریه کردم چون بابا کارگر بود با سه تا بچه
همش غصه میخوردم چرا تخم مرع شده کیلو یی ۶۰۰
ما رو از طرف مدرسع برده بودن سینما دختر خاله م ساندویچ کالباس خریده بود و من نگاش میکردم الان وضع مالی م اوکیه اما هنوز بوی اون ساندویچ زیر دماغمه
لباس بیرونی نداشتم برم بیرون کفش مدرسه ام تهش سوراخ بود مقنعه مدرسه رنگش رفته بود مامانم واسم چپ کرده بود
واسم خواستگار پولدار اومده بود پسرخالم به خالم میگفت این چراداومد خواستکاری این ، اینا خانواده بزرگین به اینا نمیخورن
بیچاره خواهرم بخاطر وضع زندگیمون تمجبور شد خواستگارای پولدارو خوبش رو رد کنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز