الان دوماهه که اومدم یه شهر دیگه (واسه دانشگاه) تو این مدت یه بار هم بهش زنگ نزدم درواقع از دست اون بود که فرار کردم اومدم خیلی دلم ازش شکسته درحدی که تو این دوماه از دلم بلند نشد بهش زنگ بزنم بدترین رفتارها رو باهام داشته من به خاطر خشونت خانگی که عاملش اون بود از نوجوونی افسردگی گرفتم و درگیر هزارتا تروما روحی شدم
تو این مدت هروقت پول لازم داشتم مامانم بهش گفته واسم زده الان هم واسه یلدا یه تومن زده پیام واریزی رو که دیدم غمگین شدم کاش میشد مثل بقیهی بچهها با خوشحالی بهش زنگ میزدم میگفتم دلم براش تنگ شده
حیف یه کاری کرده که دیگه دلم نمیخواد دلم واسش تنگ شه💔