دو ماهه عروسی کردیم شوهرم می‌گفت عید یدونه سفره تزیین کنیم ( دلقک بازی فقط ) مادر شوعرمم گفت ن شاید فامیل های زنت خاستن بیان معذب میشن امروز ب من برگشته میگه تخمه و شیرینی رو ما می‌خریدم آجیل رو شما منم خجالت کشیدم بگم زحمت می‌کشی میخایی بری چعص توکن بدی ب تخمه اونم هیچ دو مشت ب ما ندی !!! شوهر نداره برادر شوهرم کار میکنه تو فروشگاه اونم برگشت گفت منم از فروشگاه تخممه میارم منم ب برادر شوهرم گفتم تو همون فروشگاهی ک تو کار می‌کنی هست چهار مغز گفت آره گفتم پس میایم از اونجا خرید میکنیم با زبون بی زبونی گفتم بگو پسر کوچیکت بخره خب ب ما چ !! وایی کاش اوکی بشه بریم مسافرت نباشیم تا من اخلاقای این گدا صفت و تحمل نکنم ما هنوز یارانه هامون جدا نکردیم فیش آب و برق آورده شده ۲۰۰ میگه نصف نصف منم ب شوهرم گفتم اگه قرارع نصف نصف باشه یارانمو جدا میکنم پول تو پوله پول ما علف خرج نیست که انقد این زنننننن خود خوااااعععععع ... عروسی ما لنگه یک ملیون پول بودیم در حدی ک من دسته گل عروسیم اجاره کردم !! دو هفته بعد عروسی ما خانوم شو کرد که پاسپورتم اومده دارم میرم کربلا برادر شوهرم ۱۷ سالشه حتی می‌ترسه تنهایی بخوابه منم امروز برگشتم گفتم کی میعاد این و بیدار کنه بره سر کار برگشهته پرو پرو میگه اون دیگ ب من ربط ندارع تو و دخترم مدیریت کنید 😐😐😐😐منم گفتم والا من تنظیم هوابم قاطی شده خودت میبینی عصرا از خواب بیدار میشم متاسفانه نمیتونم مسئولیت قبول کنم فوقش شبا بیاد پیش ما
چرا میگی بیاد پیش شما
از الان جدا کنید همه چیو
انقدر نرو اونجا
به تو چه برادرشوهرت کی بیدار شه و کی بخوابه و چی بخوره و چیکار کنه
مگه تو پرستار و نوکرشی ؟
تو سرت به زندگی خودت باشه فقط
یارانتون رو هم سریعتر جدا کنید
فقط از بابام خجالت میکشم ؛؛ این خانوم انقد پزوعه جدا هم کنیم میخواد بگه چرا جدا کردید من نیاز داشتم ... از الان هم هعیی میگه شما ۶ روز قرارع این نگه دارید ۶ روز ک چیزی نیست خیچیییی هم نمیخوره لامصب دیشب اینجا بودن شوید پلو گزاشتم مادر شوهرم برگشته میگه این نمیخوره ک برنج سفید و سیب زمینی سرخ کن واسش یهدا اعصابم هیچ شوهر خدمو نمیکشه
خوب شرایط از اولش مشخص بود،میگی پدر شوهر نداری ،پس بخوای یا نخوای این انتظار بوجود میاد که پسرها هوای مادرشونو داشته باشن بخصوص که تو یه خونه اید ،دوم اینکه همونطور که وظیفه خودتون نمی دونید پس نباید وظیفه برادر شوهر بدونید چیزی بخره
چون تو شرایط بدتر بودم میفهمم چی میگی ،همسر من از بچگی کار کرد اینا خوردن ،تازه پدر شوهرمم حقوق بگیر بود ،اما اینا یه مدل ادم هایی هستند که وظیفه بچه میدونن ،من رفتم مستأجری ،خودشونو جر دادن بالای خونشون رو بسازیم نزاشتم ،چهارده ساله هنوز مستأجرم ولی نرفتم ،میدونی چرا ،چون میدونم بعد بخوام هر جا برم همه خبر دارن ،مهمون بیاد خبر دارند ،مسافرت برم مادر شوهرم هست ،و...حریم شخصی وجود نداره
تازه بدتر هم میشه تازه اولشی ،یا برو از اونجا ،یا خودتو آماده کن تحمل کنی
با برادر شوهرت سنگین و اخمو باش جوری که خوش نگذره بهش خونتکن میاد برو اتاق خواب بگو راحتم نیستم به شوهرت یا بهانه کن که تلفن دارم کار دارم