راستش من زندگیم خیلی داغون شده من با خانواده همسرم ی جا زندگیم میکنیم بعد4سال زندگی و سختی شوهرم یهو گفت بیا از این خونه بریم و مستقل شیم رفتیم خونه خریدیم ولی وقتی برگشتیم به طرز عجیبی پدر شوهرم از دنیا رفت و الان شوهرم میگه خونه رو پس میدیم چون مادرم تنهاس و ما باید ازش مراقبت کنیم کل وسایلم مونده رو زمین و دارن استفاده میکنن هیچی نمی تونم بگم میگم داغ دارن و بدیش اینجاس که شوهرم دو تا خواهر و دو تا برادر داره که همه جدان و هیچ کس هیچی رو به جز شوهرم گردن نمیگیره و من تا ابد محکوم تو ی خونه کوچیک زندگی کنم نمی دونم از مادرش مراقبت کنم تا وقتش برسه یا به شوهرم بگم من قبول نمی کنم