ما دخترا تو ییلاق تقریبا تا کلاس سوم یا چهارم،روسری سرمون نمیکردیم.دخترا معمولا موهای بلندی داشتند که میبافتن.
مادرامون حتما روسری سرشون میکردند.روسری اونا چارقدهای رنگی با گلهای درشت یا ریز بود.همیشه قسمت جلو موهاشون بیرون بود.فرق وسط باز میکردند و طره ای از قسمت کناره مو رو بیرون میگذاشتند.
اما مادر بزرگهامون حتما روسری سفید و بزرگی از جنس ململ سر میکردند و زیر گلو با سنجاق و مهره آبی،محکم میکردند.
دخترای جوون،روسری های کوچک از جنس حریر یا وال میپوشیدند.به نظرم طرحهاش خیلی قشنگ بودند و با چهره شاداب و جوانشان،هماهنگی داشت.
تا جایی که یادمه مادران ما هم لباس محلی نمیپوشیدند.
فقط بعضی از مادر بزرگها رو دیدم که لباس خوشگل و پرچین و رنگارنگی میپوشیدند به نام شّلیته ...
....
هیچکس تو ییلاق چادر سرش نمیکرد.چون با اون همه کار سخت ،چادر دست و پا گیر بود.
اما مادرا بیشتر چادر نمازشون رو به کمرشون میبستند.
من اول راهنمایی بودم که تصمیم گرفتم محجبه بشم.
روسری خواهرم رو سر میکردم.پیراهن بلند یا سارافون میپوشیدم و موهام اصلا پیدا نبود.
دوستام بهم میگفتن وای چه مؤمن شده😍😉
....
یه کار جذاب بین دخترا این بود که هر از گاهی به بهانه ریسیدن نخ دور هم جمع میشدندو بساط بزن و برقص برپا میشد.
البته در کوه و کمر نزدیک به چادرها
یه حلقه میزدندو یکی یکی دخترا وسط میرقصیدند.
همیشه چند تا پسر یواشکی از دور رقص دخترا رو که روسری برمیداشتند و موهای بلندشان را افشان میکردند،دید میزدند.
اما اما
وای بر همه، اگر پدرم که از شهر آمده بود میفهمید...
همه پسرا از دم تنبیه میشدند،بیگناه و خطاکار با هم...
اما به دخترها چیزی نمیگفت.
پدرم بزرگ ایل بود و خیلی به تربیت جوانها اهمیت میداد.
اما خب شیطنت جوانی گاهی حسابی گل میکرد.