من چهارساله باخانواده شوهرم زندگی میکنم توی اتاقشونم
هربلای بخای سرم آوردن
دوتابچه هم دارم
مادرشوهرم هرکجابره میشینه منو بدمیکنه هزارتادروغ دربارم ب مردم میگه حالاپدرشوهرم هم ازاون بدتره
الان رفته ب همه گفته بخاطره نوه هام نبود منوطلاق میدادن
کلی روستا الان میگن منوطلاق دادن
شمابودین جای من چیکارمیکردین
سکوت کن و واگذار کن به خدا. شوهرت چی؟ اون چی میگه
همسرتون باید یکاری کنه ...
مینشستم زیر پای شوهرم یواش یواش معذرت میخوام خرش میکردم از خونه ی اونها بیایم بیرون و مستقل بشیم
چرا باهاشون زندگی میکنی خونه جدا بگیرید مشکل حل میشه دوری و دوستی هرچی نزدیکتر باشم دخالت هاشون بیشتره
چاه کن خودش ته چاهه غلط میکنه
مادر شوهر همش همینه فتنه و حسود مال منم
بخاطر طلا که شوهرم برام میخرید دوماه ماروازهم جدا کرد
حسود لعنتی
صد درصد باید ازاونجا بری تا شوهرت تکلیفت رو مشخص کنه
اصلاسکوت نکن بتوپ بهش که دیگه زرمفت نزنه زنیکه
از اون خونه بیابیرون
زندگیم رو می کردم
چون میدونم خدا حواسش به بنده هاش هست
چنان چشمی ازشون درمیاره که درس عبرت کل روستا بشه
زندگیت رو بکن و مادر خوبی برای بچه هات و همسر خوبی برای شوهرت باش
دیدم همچین مادرشوهر و پدرشوهری چه بلایی سرشون اومد تا مردن
همه کارارو خدا درست نمیکنه ها میگه خودتم یه تکونی بخور
بخاطر نوه هاش یا مهریت؟
