یاد دوران بارداری زن داداشم افتادم
هرشب قبل خواب یه چیزی میخوردیم یه شب زن داداشم هوس ترشی کرد
حالا یه دبه بزرگ پشت پنجره اتاقی بود که داداشم توش خواب بود اونم خوابش سبک
منو خواهرم رفتیم دبه رو بیاریم یهو ول شد شانس آوردیم درش باز نشد بعد نمیدونم چرا افتاده بودیم رو خنده😂😂
وای خیلی دوران باحالی بود