سرم تو کار خودمه
مودبم و احترامشو نگه میدارم
هیچ هزینه ای ندارم که تحت فشار بذارتش
اکثر اوقات خونه ام
اهل دوس پسر مسرم نیستم که بگین دارم با آبروش بازی میکنم
حجابمم اوکیه و معمولی مثل اکثر مردم
تو کارای خونه به مادرم کمک میکنم
ولی امشب بهم بگم ایشالله بمیری من راحت بشم
هیچ کاریم نکرده بودم بحثی هم نداشتیم
نمیدونم شاید درس نمیخونم و هدفی ندارم این جوری گفت
من افسرده بودم بچه ها البته اون حسه بعضی وقتا سراغم میاد
افکار خودکشی و پوچی داشتم
تازه تازه دارم خوب میشم
دارم سعی میکنم زندگی کنم
عزیزم شاید از یجا ناراحت بوده ب دل نگیر
هه مثل بابای خودم
چند سالته
تا حالا چند بار گفته
یه بارم گفت با من سر سفره نشین😃
با اینکه بعدش پشیمون شد
ولی بعد اون من سختمه سر سفره بشینم
اکثر اوقات تنها تو آشپز خونه غذامو میخورم
وا... همینجوری بی دلیل ؟
خب چرا هیچی نگفتی؟
من اگ توی این موقعیت بودم، با لحن قاطع میگفتم بابا میشه بگی چرا همچین حرفی زدی؟ چ اشتباهی کردم ک اینجوری میگی؟
مثل بابای منه
بگو نه کاش تو بمیری ما راحت بشیم که هممون رو افسرده کردی با وجود حال بهم زنت
بهش بگو بابا جون چرا این جوری میگی مطمئن باش خجالت می‌کشه که بیخودی بهت گیر. داده
خودت و بابات چند سالتونه
به دل نگیر این باباها از دست زنشون عصبانی میشن به همه اعضا خانواده گیر میدن یا ناسزا میگن. تو خونه ما هم وضع همینه
آخی
ببخشید ولی آدمی که انقدر کم فهمه بلید جوابشو داد که یا سکته کنه یا دیگه جرات نکنه ازین چرتو پرتا بگه
