من پسرم شیر خودمو میدم.چند شبم هست خوب نخوابیدم .همسرم خیلی برای رابطه بهم فشار اورد واقعا توان نداشتم.چند روزه یبار یا دوبار پشت سر هم داشتیم.امروزم رفتم لباساشو با بیحالی تو حمام شستم .بعد امشب حالم بدشد سردرد شدیدی گرفتم حالت تهوع داشتم میمردم زنگ زدم پدرم و مادرم که بیان بچه رو بگیرن ما بریم دکتر باورتون میشه؟شوهرم در کمال ناباوری نمیومد 🙂💔بهش گفتم تو همیشه تو حال بدیام رهام کردی فقط فکر خودتی بخاطر خواستت منو مریض کردی.میگفت با پدر مادرت برو من میخوام خونه جمع کنم.گفتم تو اگه میخواستی، امروز که تعطیل بودی جمع میکردی نه اینکه همش با گوشی باشی اخرش تو در وایسی موند منو پدرم رفتیم درمانگاه یهو اونم اومد
دوران بارداریمم همینطور بود بیخیاله بیخیال 🙂
بهم میگه تو همیشه مریضی خیلی دلم شکست بهش گفتم مردی که خوب باشه زنش همیشه حالش خوبه تو هیچپقت و مریضی هام کنارم نبودی
همیشه از خواب که بیدار میشه ساعتا با گوشیه اصلا دلش نمیسوزه نمیگه زنم بچه شیر میده شب بیداری داره یبار نشد صبحانه اماده کنه 🙂 فکر کنید من امروز ساعت ۳ظهر صبحانه خوردم با این اقا بعد بیحال و خسته اصلا نتونستم غذا درست کنم بیجون بودم انقد غر زد که تو غذا درست نکردی خونه شلختس 😢 وقتی با من همکاری نمیکنه من چطور خسته و بی رمق نشم با بچه کوچیک