اقا امشب مهمونی بودیم همه بودن سره شام همش عموم از خاطرات گذشتش میگف چیزای خنده دار تعریف میکرد بعد شوهرعمم یدفه از خنده کل محتویات دهنشو ریخت رو صورت جلوییش ینی زن عموم برنج همه جا پخش شد خاک تو سر حالم بهم خورد😭😭زن عموم نزدیک بود اشکش در بیاد شوهرشم ینی اون یکی عموم بهش گفت خاک تو سرت بعد شام با دخترعمه هام پشت سرش حرف میزدیم میگفتیم بیا ازین ب بعد اسمشو بزاریم اکبر چندش🤣🤣🤣