من از دیروزه دارم دخترمو از پوشک میگیرم سه سالشه ، پزشکش گفته باید بگیری براش ضرر داره ، من از دیروز شروع کردم ، هی یه ربع یه ربع بیست دقیقه بیست دقیقه ، تند تند میرم دستشویی براش شعر میخونم اهنگ جیش میذارم بازی میکنیم تا جیش کنه ، جیش نمیکنه تو دستشویی تا میاد بیرون شروع میکنه حس جیش گرفتن بعد پنج دقیقه شلوارش خیس شدن سریع میبرش مینشونمش یه ذره جیش میکنه بعد دوباره ، الان اومد بعد نیم ساعت چهل دقیقه جلو در یخچال گوشه فرش جیش کرد ، سریع بلندش کردم بردمش دستشویی ، حالم خراب شد وقتی جیش کرد همه زندگیمو از صبح دارم تمیز میکنم کلی در و دیوار و ملافه و شستم از هشت و نیم صبح سر پام پانیک شدم یه لحظه از درون حس کردم الان قلبم میترکه حس کردم سرم کاسش جسبیده به سقف یکی دست انداخته تو ریه و قلبم ، در حال تمیز کاری با بغض و حال خراب یهو شوهر نفهمم شروع کرده فوش و تحقییر طبق معمول ، که یه جیش نمی تونی بگیری بچرو از تنبلی زود زود نمیبریش دستشویی 😞🫤منم حالم خراب قسمش دادم به پدرش مادرش لطفا ساکت شو حالم خرابه عصبیم داشتم منفجر میشدم تمام زندگیم نجس بود وای خدا 😞😞😭ساکت نشد برعکس بیشتر شد منم از حرصم خودمو کتکت زدم گریه گردم به جای اینکه دستمو بگیره نذاره اونم پاشده اومده موهامو میکشه کتکم میزنه چک و مشت میزنه ، چاقو دادم دستش میگم تو که راضیی من بمیرم بیا بزن من چیزی ندارم که براش بمونم بزن راحتم کن ، بخدا دیونه شده بودم جنون انی بهم دست داد بدجوری حمله عصبی بهم دست داده بود ، اونم گرفته مشت کرده تو دستش ، دخترمم تو اتاقش درو بسته داره بلند بلند بازی میکنه هیچی متوجه نشد ، حالم خیلی بده تو زندگیم خیلی عذاب کشیدم خیلی نمیدونم تاوان کدوم گناهمه ، سعی کردم خیلی پاک زندگی کنم بدجوری تو عذابم
هروزی که میگذره حالم خراب تره زندگیم جهنم تره ، هرچیرو تحمل میکنم فقط به خاطر بچم چون نه میتونه بدون من باشه نه باباش ، یه بار اقدام به طلاق کردم نشد ، فقط بچم زنجیرم کرده 😞😭 تروخدا دلداریم بدیم دارم دق میکنم