از دیشب ۲۰۰ بار زنداداشم امار گرفته
ی امروز شوهرم مرخصی بود از صب هی زنگ من دم ظهر دگ کلاففففه بودم
دیدم خاهرمم زنگ زد گف وام چیشد
گفتم من خودم عجلم هز همه بیشتره شما عجله چتونه و لابد فلانی بت گفته زنگ بزنی اماربگیری
بعد فحش داد قهر کرد گوشی خاموش کرد
من دلم سوخت بعد دوباره باهاش حرف زدم
بعد ساعت ۳ رفت دورهمی زنانه با دوستاش اصصصصلا ب منم نگف با اینک دوستاشو میشناسم
ساعت ۵ زنگ زده میری دنبال دخترام ببریشون خونه خودت من خونه فلانیم
منم رفتم اوردمشون تنها خونه بودن
شامم اومدن اینجا خودش و شوهرش هم از سرکار بعدا اومد
واقعا حق ندارم از این همه بی مهری و پرتوقعی دلگیر باشم