تو بارداری منع قند و چیزای شیرین داشتم .شوهرم خیلی حساس بود .عین نگهبان نمیذاشت هیچ چیز شیرین بخورم .منم همیشه حوس چیز شیرین میکردم.
رفتیم تولد از اول تولد چشمم پیش کیک بود .وقتی بریدن و تقسیم کردن سهم منو که دادن اومدم بخورم که شوهرم از جولوم برداشت گفت تو که نباید بخوری به خاطر بچه سهم تو رو من میخورم جوری گفت که داییش که کنارش نشسته بود شنید منم دیگه روم نشد چیزی بگم .اما گریم گرفته بود .برای این که تابلو نشه پاشدم رفتم توی دسشویی تا تونستم گریه کردم .
اون کیک هنوز جلو چشممه