ازاول دست بزن داشت رفیق باز و مشروب خور و زن بازه
برعکسش مامانم خیلی مظلومه حتی حق نداره بره خونه خواهر برادرش همیشه بهونه ی غذارو میگیره و میزنه مامانمو
همیشه غصه ی مامانم ک حیف شد تااخر عمرم رو شونه هامسنگینی میکنه
وضع مالی خوبه داره بابام ولی واس بقیه ی زنا برای مامانم ن
مجرد ک بودم انقد منو کتک میزد فش میداد هیچ پولی نمیداد بهم
عید ک میشد داداشام برام لباس میخریدن یا همیشه لباسای همیشگیمو میپوشیدم
الانم ک شوهر کردم باز دخالتاش هس همیشه منو پیش شوهرم کوچیکمیکنه میگ تو چی حالیته اخه
شوهرمم سنش کمه رفتاراشو میبینه اونم فکرای دیگ میکنه جفتمونم ۲۵ سالمونه ولی هنوز بچس شوهرم پخته نیس رفتاراش
هرموقع ببینه ما دورمامانم جم شدیم خوشیم ی دعوا راه میندازه یا درو دیوارو میکوبه
خیلی دلم برای مامانم میسوزه