2777
2789
عنوان

همه ی ما

25 بازدید | 1 پست

برای همه ما پیش می آید و پیش آمده که روزی، روزی خیلی عادی، همانطور که توی کله مان خبرهای روزنامه، سر و صدای ماشین ها و حرف های غم آلود دوران می کند و توی جیبمان بلیط کهنه سینما و توتونی که از سیگار ریخته، و گمان میکنیم که توی این دنیا عادی ترین گام هایمان را برمیداریم، در یک آن متوجه می شویم که در اصل خیلی وقت است که به جایی دیگر رفته ایم و اصلا این جا،در جایی نیستیم که قدم هایمان ما را می برند.خیلی وقت بود از دست رفته بودم؛پشت شیشه های یخی،توی رنگی پژمرده آب شده  و رفته بودم.


 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792