2777
2789
عنوان

از مردم متنفرم

291 بازدید | 39 پست

همه کثیفن جز شهوت و فساد جنسی و کثافت بودن چیز دیگه بلد نیستن اکثر زندگیا شده خیانت فساد همه جا رو برداشته دخترای ۱۵ ساله جای اینکه پای درس باشن رل میزنن سیگار می کشن سر دوست پسر همو میزنن پسرا که دیگه هیچی 

نگید به تو مربوط نیس من دارم تو این مملکت زندگی می کنم منم عضوی از جامعه ام تنها که نمی تونم زندگی کنم 

عزیزم همه که مثل هم نیستن

ولی راست گفتی اوضاع بدی شده

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

اره واقعا نجابت از بین رفته جامعه خیلی داره ترسناک میشه

مسیحیان معتقدند ؛ مسلمانان و یهودیان اشتباه میکنند و یهودیان معتقدند ؛ مسیحیان و مسلمانان اشتباه میکنند و مسلمانان معتقدند ؛ مسیحیان و یهودیان اشتباه میکنند اما من معتقدم هر سه درست میگوند ... {جرج کارلین}

هممون روی یه کشتی هستیم نمیتونیم بگیم جای منه سوراخش میکنم همه غرق میشیم

اینو به اونایی بگید ک به تو مربوط نیس بمن مربوط نیست راه میندازن

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792