من حرفامو شاید بقیه باورنکنن ولی خانوادم میکنن
من همین دیشب شکم ب بالا خوابیده بودم یهو ازخواب بخاطر تکونای شدید بدنم پاشدم
جوری ک فکرمیکردم زلزله اومده ک اینجوری تکون میخوره تنم
بعد انگار این ک یکی بازومو گرفته بود هی تکونم میداد توذهنم گفتم کسی اینجاست انگار تو ذهنم بهم پاسخ داده شد وایسا ببینم کی اینجاست بدنم از تکونوایساد ولی بعد چن ثانیه دوباره بشدت تنم تکون خورد
جوری ک الان شونم درده بعدبدنم قفل کرده بود کاملا بیداربودم انگار چشمامو با نخ دوخته بودن
بعدهرکاری میکردم نمیتونستم بگم اسم خدارو بگم
هرچقدر ب اسم خدافکرمیکردم بیشتر تکونم میداد بعد کلی بدبختی تاتونستم بیشتر ب اسم خدافکرکنم رها شدم اراین تکونای شدید