خدایا چرا سرنوشت بخت من این شد همیشه میگم
شوهرم ازم متنفره میاد خونه بی هیچ دلیلی حرف نمیزنه اخم تخم بخدا۷ساله جز خوبی کاری نکردم کم توقع بودم شده دوماه ت یخجالم گوشت برنج نباشه اما نزاشم کسی بفمه خیانت ندیدم اما خییییلی بدی ها کنایها نیش زبونا بهم زده نمونش تاپیک قبلم.نمیدونم درمقابل خوبیهام هار شده انننقد غریبه شدیم بخاطر دخترم همیشه من اشتی میکنم یا بزور حرف میزنم اونم با چش ابرو و سر جواب میده اما دیگه خیلی خستم بچم افسردس کمبود اعتماد بنفسو محبت داره ۴نیم سالشه خیلی ریزه رنگ ب رخ نداره همش ترس دعوامونو داره