اما خیلی برام زور داره
داستانش اینجوریه که
داداشم ده ماه پیش تو یه مکان مذهبی با یه دختر چادری آشنا میشه که دختره بهش شماره میده
بعد ازون موقع تا حالا ما شاهد این بودیم که
داداشم پولاش غیب میشن
مثلاً یک سال بابام یه قرعهکشی برای داداشم نوشت که
داداشم با پولش چیزی بخره برا آینده اش
اما وقتی برنده شد .
پولش غیب شد
هر چی میگفتیم پولت کو
میگفت بابا گرفته ازم
بابامم گفت نزدیک هشت تومن گرفتم و پس دادم
اما داداشم میگفت نه من ندارم
دوباره یه ده تومن بابام پول داد داداشم ...
و اونو دوباره تو یه هفته خرج کرد و ما نفهمیدیم چی شد
بعد از دعوای ما باهاش گفت پولو دارم که بعد فهمیدیم ده تومن وام گرفته که آبروش نره دوباره جلو مامان و بابام و من
.
این جریان عجیب بود برامون تا چند ماه پیش که داداشم گفت من دوست دختر دارم و میخوام بگیرمش و
(داداشم کار نداره..ماشین و خونه نداره. درآمد نداره..فقط سربازی رفته و از بابام پول تو جیبی میگیره)
حالا یکم من با داداشم صمیمی شدم ببینم چه خبره داستان
فهمیدم همش برای دختره هدیه میخره با اسنپ میفرسته
.....بعد